نویسنده: عباس كوثری

 
 
«اسفل» برگرفته از «سفل» ضد علو و بلندی است (1) و فرق بین آن و كلمه «تحت» این است كه كاربرد تحت در مواردی است كه برای موجود زیرین، وجودی جداگانه و مستقل باشد، برخلاف كلمه اسفل كه موجود زیرین با بخش بالایی آن وجودی پیوسته و متصل دارد؛ (2) برای مثال در تمامی موارد كه می‌آید قسمت زیرین دارای وجودی مستقل است و كلمه تحت به كار رفته است: «... إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (3)، «... کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا... » (4)، «... وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا... » (5)، «... نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا ... » (6) و «... تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ... » (7).
اما در آیه «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ... » (8) كه مربوط به هجوم دشمنان به مدینه در جنگ احزاب است، مقصود از «فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ» بالا و پایین شهر مدینه است كه وجودی به هم پیوسته دارد. راغب نیز می‌نویسد: ماده «سفل» در مقابل علو است، مثل «فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا» (9) و گاه در مقابل فوق نیز آمده است، مثل «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ ... » (10)و (11) گفتنی است این معنا گاه حسی است و گاه در رتبه است. كلمه اسفل در قرآن كریم از جهت معنای حسی در مصادیق زیر به كار رفته است.

كاربردهای اسفل در قرآن

1. نقطه پایین‌تر از محل استقرار مسلمانان در جنگ بدر

خداوند در بیان موقعیت استقرار سپاه اسلام و سپاه كفر در جنگ بدر می‌فرماید: «إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَوَاعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً ... » (12): یاد كنید آن زمان كه شما در كناره نزدیك به مدینه بودید و آنان در كناره دورتر بودند و كاروان [قریش] پایین‌تر از شما قرار داشتند و اگر شما با همدیگر وعده [جنگ] گذاشته بودید، در آن وعده خلاف می‌كردید؛ ولی خداوند [چنین مقرر داشت] تا كاری را كه می‌بایست انجام شود، تحقق بخشد. (13)
موقعیت مسلمانان بدینسان بود كه در منطقه‌ای نزدیك‌تر به مدینه بودند و سپاه كفر در منطقه‌ای دورتر از مدینه و هنگامی كه ابوسفیان از حركت مسلمانان آگاه شد، مسیر كاروان را تغییر داد و از یك نقطه ساحلی دریای احمر، پایین‌تر از اردوگاه سپاه اسلام، كاروان را به سوی مكه برد؛ بدین جهت قرآن می‌فرماید: «... وَ الرّكْبُ أسْفَلَ مِنْكُمْ... ». مؤلف كشاف پس از طرح این سؤال كه چرا قرآن برای بیان موقعیت استقرار دشمن و كاروان تجارتی آنان از تعبیر «اسفل منكم» استفاده كرده است، می‌نویسد: حكمت آن ترسیم مشیت خاصه الهی در پیروزی مسلمانان است؛ زیرا دشمن در قسمت بلندی بیابان در جایی كه آب در دسترسشان بوده و زمین در زیر پایشان محكم بود فرود آمدند و مؤمنان در قسمت پایین بیابان در زمینی ریگزار و كم آب، و اینها همه در حالی است كه حفاظت از كاروان كه در نقطه‌ای پایین‌تر از سپاه اسلام حركت می‌كرد، انگیزه‌ای قوی برای دفاع كافران به وجود آورده بود و بدین جهت بوده است كه عرب‌ها به هنگام بیرون رفتن برای جنگ، خانواده و اموال خویش را با خود می‌بردند تا دل‌ها و عزم‌های آنان را استحكام بیشتری بخشد و غیرت بر حفظ ناموس، تصور فرار را از آنان دور كند. پس از این ترسیم است كه مخاطب پیروزی سپاه اسلام را در این موقعیت دشوار جز نصرت و عنایت خاص الهی نمی‌بیند و با جان و دل معنای این جمله را احساس می‌كند «... لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً ... » (14).

2. غرب مدینه

در آیات مربوط به جنگ احزاب و هجوم كافران به مدینه آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً * إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ» (15). بیضاوی و زمخشری می‌نویسند: «من فوقكم» یعنی در جنگ احزاب از قسمت بالای سرزمین، جانب شرق مدینه، قبیله بنوغطفان به سوی شما به قصد هجوم آمدند و «من اسفل منكم» یعنی از قسمت پایین سرزمین مدینه، بخش غربی آن، قریش حمله‌ور شدند. (16) امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی نیز همینگونه بیان كرده‌اند؛ به اضافه اینكه در قسمت هجوم‌آورندگان از شرق مدینه، یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر را نیز بر قبیله غطفان افزوده‌اند. (17) علاوه بر این، از نظر موقعیت جغرافیایی، غرب مدینه قسمت پایین شهر مدینه است كه تنها مصداق برای «من اسفل منكم» خواهد بود.

3. پایین‌ترین طبقات و دركات جهنم

قرآن كریم می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» (18). در اعتبار عرفی، «الدّرك» به حركت كردن به طرف پایین گفته می‌شود، در برابر درجه كه برای بالا رفتن و صعود به كار می‌رود؛ بدین جهت است كه گفته می‌شود درجات بهشت و دركات جهنم. درك عمیق‌ترین نقطه دریاست، همچنین به آخرین ریسمان‌هایی كه پس از اتصال به دیگر ریسمان‌ها به آب چاه می‌رسد، درك گفته می‌شود. (19) آمدن كلمه «اسفل» بعد از «الدرك» بیانگر این است كه برای جهنم دركات و طبقات هفت گانه است كه منافق در آخرین طبقه آن است و بدین جهت از آن به دركات تعبیر شده است كه هر یك از طبقات جهنم پس از دیگری قرار گرفته است و به یكدیگر اتصال یافته است. (20)

4. خواری و ذلت

گاه كلمه «اسفل» در مقابل «فوق» از جهت رتبه به كار می‌رود كه در قرآن به معنای خوار شدن است. خداوند درباره مكر نمرودیان با ابراهیم (علیه السلام) و خوار شدن آنان می‌فرماید: «قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ‌ *فَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِینَ‌» (21). نمرودیان تصمیم گرفتند ابراهیم (علیه السلام) را داخل آتش بیفكنند و او را بسوزانند؛ ولی مكر و حیله آنان اثری نبخشید و با خطاب الهی «... یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ‌» (22) آتش بر آن حضرت سرد و سلامت شد. در این هنگام نمرودیان ذلیل و خوار شدند؛ زیرا از سویی بت‌های خویش را درهم شكسته می‌دیدند و از طرفی قهرمان بت شكن را در گرداب توطئه‌هایی كه برای وی تدارك دیده بودند فاتح و پیروز. بر این اساس خداوند می‌فرماید: «آنان درصدد مكر با ابراهیم (علیه السلام) درآمدند؛ ولی ما آنان را فرودست قرار دادیم. » مؤید این معنا آیه دیگری است كه خداوند در سوره انبیاء بیان كرده است: «وَ أَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ‌» (23).

پی‌نوشت‌ها:

1. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص 279.
2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص164.
3. فتح: 18.
4. تحریم: 10.
5. كهف: 82.
6. فصلت: 29.
7. توبه: 72.
8. احزاب: 10.
9. حجر: 74.
10. احزاب: 10.
11. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 413.
12. انفال: 42.
13. همان.
14. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص223-224.
15. احزاب: 9-10.
16. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج3، ص375. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص526.
17. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص532. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص285.
18. نساء: 145.
19. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص311-312، «درك».
20. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص581.
21. صافات: 97-98.
22. انبیاء: 69.
23. همان، 70.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول